31 August 2014

از جهان خاکستری - ‏؟

دوستان گرامی که «از جهان خاکستری» را دنبال می‌کنید! سرگرم نوشتن بخش‌های پایانی و ‏هیجان‌انگیز آن هستم. این کار مدتی وقت می‌برد.‏

این بار دعوتتان می‌کنم که در این نشانی نوشته‌ای را از گزارشگر روزنامه‌ی "عصر ایران" (داخل) ‏بخوانید، که موضوع آن چندان بی‌ربط با بخش شماره 106 نیست.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

25 August 2014

اخلاق بریدن و چسباندن

‏«پرزیدنت» انجمن قلم (پن) ایران در تبعید، یعنی مقامی که قرار است از شرافت قلم و حقوق و ‏حیثیت نویسندگان سراسر جهان دفاع کند، تکه‌ای از یک ترجمه‌ی مرا برداشته، به چیزهای دیگری ‏چسبانده و به نام ترجمه‌ی خود جا زده‌است. در این نشانی بخوانید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

24 August 2014

دفتر کانون نویسندگان ایران در تبعید

دفتر بیستم کانون نویسندگان ایران در تبعید منتشر شد. در این دفتر، اگر اشتباه نکنم، برای نخستین ‏بار در تاریخ کانون نویسندگان ایران، کاری تازه، انقلابی، و ستودنی صورت گرفته‌است: نوشته‌هایی ‏به زبان‌های بلوچی، عربی، ترکی آذربایجانی، ترکمنی، کردی، و گیلکی نیز در کنار نوشته‌های ‏فارسی در آن هست.‏

ویراستار این شماره، اسد سیف، در "چند نکته"ی خود از جمله می‌نویسد: «زبان نیز هم‌چون انسان ‏مردنی‌ست. به ادعای سازمان یونسکو هر سال به‌طور متوسط ده زبان نابود می‌شوند. هم‌اکنون ‏بیش از حدود شش هزار زبان زنده‌ی دنیا در خطر مرگ قرار دارند. این روند سیر صعودی دارد و اگر به ‏این‌سان پیش برود، تا پنج قرن آینده جز چند زبان بر کره زمین نخواهند بود.‏

در این شکی نیست که اگر زبان واحدی بر جهان حاکم می‌بود، رابطه‌ها سریع‌تر و راحت‌تر صورت ‏می‌گرفت. این پدیده را هم‌اکنون شرکت‌های فراملیتی به‌کار می‌بندند و زبان انگلیسی را به اجبار به ‏عنوان زبان رابطه برگزیده‌اند.‏

در عرصه‌ی جامعه اما موضوع فرق می‌کند. مرگ هر زبان همانا پایان تاریخ شفاهی گروهی است ‏که به آن زبان سخن می‌گفتند. یعنی این که دیگر به این زبان هیچ واقعیتی از هستی بیان ‏نمی‌شود.‏

از عمر متوسط زبان‌ها اطلاع ندارم ولی می‌دانم که می‌توان با سرکوب یک زبان مرگ آن را تسریع ‏کرد و یا با حمایت از زبانی نزار، آن را شکوفا کرد. تجربه زبان عبری در کشور اسرائیل و زبان مائوری ‏در کشور نیوزیلند را در این رابطه می‌توان نمونه‌های موفق به‌شمار آورد.‏

یونسکو در حال حاضر تنها سازمانی است که برای نجات زبان‌ها اقداماتی به عمل آورده، ‏رهنمودهایی به جامعه جهانی ارائه می‌دارد. ضرورت سه‌زبانه بودن که زبان مادری و زبان بین‌المللی ‏در آن ارجحیت دارند، از پیشنهادهای این سازمان است در حفظ و ارتقاء زبان‌ها.‏

در کنار سازمان یونسکو، نویسندگان یعنی کسانی که با واژگان سروکار دارند، بزرگ‌ترین حامی زبان ‏هستند. دولت‌های اقتدارگرا با سیاسی کردن مسأله زبان، به ممنوعیت آن رأی می‌دهند، چنان‌چه ‏جمهوری اسلامی هم‌چون رژیم پیشین زبان‌های داخل کشور را در محدودیتی کُشنده قرار ‏داده‌است. زبانی که در آن بازآفرینی صورت نگیرد، از زایایی خویش تهی می‌گردد. زبان‌های داخل ‏کشور چنین وضعیتی را تجربه می‌کنند.‏

کانون نویسندگان ایران در منشور خویش "رشد و شکوفایی زبان‌های متنوع کشور را از ارکان اعتلای ‏فرهنگی و پیوند و تفاهم مردم ایران می‌داند" و در این رابطه، مخالف "هرگونه تبعیض و حذف در ‏عرصه‌های چاپ و نشر و پخش آثار به همه زبان‌های موجود" است.‏

پذیرش این اصل حاصل سال‌ها بحث و گفت‌وگو بود. به‌کار گرفتن آن اما امکان می‌طلبد. چنین ‏امکانی اگرچه برای همکاران ما در داخل کشور ناممکن است، اقدام آن در خارج کشور، فکر می‌کنم، ‏پاسخی باشد به یک نیاز مبرم. دفاع از شکوفایی زبان‌های داخل کشور وظیفه ماست و ما هر یک ‏به شکلی در مرگ و یا تضعیف این زبان‌ها می‌توانیم نقش داشته‌باشیم.»‏

نوشته‌ی ترکی آذربایجانی به قلم من است، با عنوان "سارا باجی"، که فارسی آن هم همان‌جا درج ‏شده‌است.‏

دیگر همکاران این شماره به شرح زیر است:‏

نعمت آزرم، عسگر آهنین، محمد ارکون، مهدی استعدادی شاد، رضا اغنمی، رولان بارت، سیاگزار ‏برلیان، عبدالقادر بلوچ، فرامرز پورنوروز، فریدون تنکابنی، ملیحه تیره‌گُل، محمد جواهرکلام، شالاو ‏حه‌بیبه، حسن حسام، محسن حسام، ناظم حکمت، منصور خاکسار، نسیم خاکسار، هادی ‏خرسندی، اسماعیل خویی، محمد خلیلی، حسین دولت‌آبادی، محمد ربوبی، بهرام رحمانی، عباس سماکار، اسد ‏سیف، س. سیفی، آندره سینیاوسکی، شهلا شفیق، بهروز شیدا، هاشم صالح، جواد طالعی، ‏یوسف عزیزی بنی‌طرف، فهیمه فرسایی، محمدرضا فشاهی، زیبا کرباسی، گیل‌آوایی، وریا مظهر، ‏نجمه موسوی (پیمبری)، ناصر مهاجر، مجید میرزایی، علی میرکازهی، مجید نفیسی، مسعود ‏نقره‌کار، مسعود مولازاده، باقر مؤمنی، ابراهیم هرندی.‏

این دفتر را از کتابفروشی‌های ایرانی شهرتان، و از کتابخانه‌های عمومی سراغ بگیرید، یا در سایت ‏انتشارات فروغ آلمان (کلن) در این نشانی سفارش دهید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 August 2014

نبوغ مرگ‌آور

سرنوشت انسان‌های نابغه‌ای که گویی وجودی بسیار بزرگ‌تر از جهان ما دارند، تنگی این جهان را ‏تاب نمی‌آورند و ترکمان می‌کنند، مرا به‌یاد آن مصرع عمادالدین نسیمی می‌اندازد که گفت «دو ‏جهان در من می‌گنجند، اما من در این جهان نمی‌گنجم» [منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانا ‏سیغمازام].‏ ‏(پی‌نوشت را ببینید)

از نابغه‌های معاصر می‌توان از الویس پریسلی آغاز کرد؛ مایکل جکسون، ایمی واین‌هاوس، مالک ‏بن‌جلول، رابین ویلیامز، و...‏

یک نمونه‌ی قدیمی، آهنگساز بزرگ روس مادست موسورگسکی‌ست ‏Modest Mussorgsky (1839 ‎‎– 1881)‎‏ که استعدادی شگرف در آفریدن موسیقی داشت، اما گویی نبوغ او نیز در این جهان ‏نمی‌گنجید. او آثاری آفرید که شبیه کار هیچ آهنگساز دیگری نیست و سروگردنی برتر از آثار همه‌ی ‏آهنگسازان همدوره‌اش، و تنها گامی مانده به موسیقی مکتب امپرسیونیستی‌ست که ده‌ها سال ‏پس از او پدیدار شد. اما او کم‌وبیش همه‌ی این آثار را نیمه‌کاره رها می‌کرد، و اغلب تنها طرح اولیه‌ی ‏آن‌ها برای ما مانده است. او از حوالی بیست سالگی به قول شاملو "دست تطاول بر خود" گشود و ‏بیشتر و بیشتر به الکل پناه برد. در سال‌های پایانی زندگانی 42 ساله‌اش او را مست و مدهوش در ‏میخانه‌های پست و ارزان پتربورگ می‌یافتند.‏

بسیاری از آثار او را دوستش نیکالای ریمسکی – کورساکوف، و نیز آهنگسازان بعدی از جمله ‏الکساندر گلازونوف و دیمیتری شوستاکوویچ تکمیل و ارکسترنویسی کردند.‏

موسورگسکی چند روز پس از آن‌که نقاش بزرگ ایلیا رپین صورت او را با آن بینی سرخ در تابلویی ‏جاویدان کرد، چند روز پس از زادروز 42 سالگیش، در بیمارستانی که برای ترک الکل در آن به‌سر ‏می‌برد، درگذشت.‏

یکی از شاهکارهای او، "تابلوهای نمایشگاه" است. این اثر ممکن است در نخستین برخورد قدری ‏‏"سیمپل" و پیش‌پا افتاده به‌نظر برسد، اما موسیقی‌شناسان هم طرح اولیه‌ی آن را برای پیانو، و هم ‏ارکسترنویسی نبوغ‌آسای آن را به‌دست آهنگساز فرانسوی موریس راول در ردیف بزرگ‌ترین ‏شاهکارهای موسیقی می‌آورند. من از گوش دادن به برخی از قطعات این اثر در تنهایی یا در حال ‏رانندگی پرهیز می‌کنم، زیرا می‌ترسم که حرکات دیوانه‌واری از من سر بزند!‏

تابلوهای نمایشگاه با ارکسترنویسی راول
تابلوهای نمایشگاه برای پیانو
نیز بشنوید "شب برفراز کوه سنگی"‏

پی‌نوشت (19 اوت):‏
دوست گرامی سرکار خانم دکتر صدیقه عدالتی نکته‌ی بسیار جالبی را تذکر دادند. کتاب خاطرات ‏پژوهشگر سرشناس آذربایجانی زنده‌یاد دکتر محمدعلی فرزانه با عنوان "گذشت زمان" به‌کوشش ‏خانم عدالتی تهیه و منتشر شده‌است. به‌گفته‌ی خانم عدالتی، دکتر فرزانه پس از کندوکاوهای ‏بسیار در نسخه‌های گوناگون شعرهای عمادالدین نسیمی، در گفت‌وگوهای خود با خانم عدالتی ‏استدلال می‌کرده که نسیمی با "حروفی" بودن و "انا الحق" گفتن، نمی‌توانست به جهانی پس از ‏این جهان و به "دو جهان" اعتقاد داشته‌باشد، و نشان داده که نسخه‌برداران در این مصراع نسیمی ‏یک نقطه را جا انداخته‌اند و "ایکن" را "ایکی" خوانده‌ و نوشته‌اند، و این غلط از آن‌پس در ‏نسخه‌برداری‌ها و سپس در نسخه‌های چاپی تکرار و ماندگار شده‌است.‏

این‌ها همه برای من بسیار جالب و پذیرفتنی‌ست و بنابراین مصراع نسیمی به این صورت در می‌آید:‏

با آن‌که جهانی در من می‌گنجد، من در این جهان نمی‌گنجم.‏
منده سیغارایکن جهان، من بو جهانا سیغمازام.‏

با سپاس فراوان از خانم دکتر عدالتی.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

10 August 2014

خشم می‌ماند

این روزها خبر رسید که دو تن از بی‌رحم‌ترین جلادان تاریخ بشریت، از رهبران کامبوج "کمونیستی – ‏مائوئیستی" زیر رهبری پول‌پوت، به نام‌های نون چه‌آ ‏Noun Chea‏ (برادر شماره 2) و خیو سامپان ‏Khieu Samphan‏ با وجود گذشت نزدیک به چهل سال از جنایت‌هایشان در دهه‌ی 1970، سرانجام ‏محاکمه شده‌اند و به حبس ابد محکوم شده‌اند.‏

اینان از کسانی بودند که اراده کرده‌بودند که بهشت روی زمین را برای مردم کامبوج بسازند، و راه ‏کارشان این بود که مردم شهرها را، از کارمند و آموزگار و روشنفکر و... واداشتند که بروند گرسنگی ‏بکشند، کار اجباری کشاورزی بکنند، و روستاها را آباد کنند. هر کس را هم که مخالف خود یافتند، ‏سر بریدند. این چنین بود که حاصل کارشان کوهی از نزدیک دو میلیون جمجمه بود، و دوزخی بر روی ‏زمین.‏

عنوان این یادداشت عبارتی‌ست از زبان زنی که از شوهر و چهار فرزندش در راه ساختمان آن ‏‏"بهشت" دروغین بیش از جمجمه‌هایی ناشناس باقی نماند. البته "برادر شماره 2" و برادر سامپان در دادگاه ‏گفتند که از این جنایت‌ها به‌کلی بی‌خبر بودند و هیچ نقشی در آن‌ها نداشتند!‏

باشد تا دیر یا زود نوبت محاکمه‌ی همه‌ی "برادران" بهشت‌ساز در سراسر زمین برسد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

03 August 2014

عضویت عبدالله ارگانی در حزب

چندی پیش نوشتم که آقای عبدالله ارگانی، که نامش با رویداد تیراندازی به شاه در سال 1327 پیوند دارد، عضو کمیته‌ی ‏آموزش تشکیلات تهران حزب توده ایران بود، جلسه‌ی این کمیته در منزل او تشکیل می‌شد و من نیز در آن شرکت داشتم.‏

یک خواننده‌ی گرامی با امضای "ناصر" اعتراض کردند که "جناب عبدالله ارگانی پس از انقلاب هیچگاه عضو حزب نشد هر ‏چند ضدیتی نیز نداشت اما به دلیل عدم عضویت ایشان شرکت ایشان در چنان جلساتی [...] غیرممکن است واحتمالا با موارد ‏دیگر در خاطرتان آمیخته است. [...] ایشان [...] هیچگاه با حزب همکاری نکرد. لطفا این مورد را اصلاح فرمایید". سپس ‏گفت‌وگویی با ایشان در پای همان نوشته داشتیم.‏

هفته‌ی گذشته در محفلی از دوستان به‌کلی به‌تصادف، بی آن‌که من هیچ به یاد این موضوع و آن بحث باشم یا احساس ‏‏"مچ‌گیری" کرده‌باشم، یا خیال داشته‌باشم چیزی را به اصرار به آقای ناصر ثابت کنم و... یکی از دوستان حاضر گفت که از ‏همان آغاز فعالیت علنی حزب پس از انقلاب، آقای عبدالله ارگانی هم‌حوزه‌ی او بوده، مرتب و فعالانه در جلسات حوزه حزبی ‏شرکت می‌کرده، حق عضویت می‌پرداخته، و بنابراین عضو رسمی حزب بوده‌است. این دوستم مقداری از دیدگاه‌های سیاسی ‏آقای ارگانی را هم نقل کرد.‏

بنابراین اکنون چند نفر شاهد عضویت رسمی عبدالله ارگانی در حزب توده ایران وجود دارند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏