05 June 2016

نگاه دیگری بر قطران در عسل

نگاه دیگری بر قطران در عسل
نوشته: ابراهیم آریانی

نشر نخست در مجله باران شماره ۴۳ – ۴۲، تابستان و پاییز ۱۳۹۴‏

‏«قطران در عسل» عنوان کتابی است که خاطرات شیوا فرهمند راد، نویسنده و فعال سیاسی ‏سابق را در 99 فصل و 575 صفحه در بر گرفته است؛ از کودکی تا سنین میان‌سالی؛ از زندگی در ‏اردبیل در کنار پدر و مادر آموزگارش و آشنایی همزمان با دو فرهنگ آذری و گیلکی، تا آغاز دهه 50 و ‏مهاجرت به تهران و فعالیت‌های سیاسی.‏

شیوا فرهمند راد نام کتاب خود را از یک ضرب‌المثل روسی گرفته است: «ملاقه‌ای قطران [مایع ‏غلیظ سیاه‌رنگ که از تقطیر چوب یا زغال‌سنگ به‌دست می‌آید]، کوزه‌ای عسل را ضایع می‌کند.»‏

خاطرات شیوا فرهمند راد روایتی دیگر از یکی از اعضای «نسل سوخته» است؛ نسلی که با اولین ‏جرقه‌های شناخت از محیط پیرامونی خویش، سودای دنیایی مالامال از عشق، انسان‌دوستی و ‏آرمان‌های والای انسانی داشت. حال شماری از آن نسل که در کوران اعدام‌های دهه 60 جان به ‏در برد، در حسرت تحقق رؤیاهای دوران جوان‌سالی‌شان پیر شده‌اند.‏

‏«قطران در عسل» حکایت نوجوانی است که عطش شناخت به مسایل اجتماعی و کاهش دردهای ‏مردم، از همان عنفوان جوانی او را به سمت فعالیت‌های سیاسی دانشجویی می‌کشاند و پس از ‏مدتی در سال‌های نخست دهه 50 به دلیل حضور در چند تظاهرات دانشجویی چند ماهی به زندان ‏می‌افتد.‏

زندان اما فرصتی می‌شود تا او اطلاعات دقیق‌تری درباره گروه‌های سیاسی و فعالان سیاسی پیدا ‏کند. نویسنده کتاب با روایتی دقیق و تأثیرگذار تأکید می‌کند که بیشتر کسانی که در همان چند ماه ‏حضور در زندان می‌شناسد، در دهه 60 اعدام می‌شوند. او پس از رهایی از زندان، «اتاق ‏موسیقی» را پایه‌گذاری می‌کند و از جمله به معرفی موسیقی فولکلوریک می‌پردازد و در این دوران ‏‏«اپرای کوراوغلو» را به دو زبان فارسی و آذری منتشر می‌کند.‏

‏«قطران در عسل» با تأکید بر فعالیت‌های دانشجویی و روش و منش زندگی راوی، موفق شده‌است ‏تا تصویری روشن از فعالیت‌های سیاسی دانشجویان در دهه 50 به دست دهد.‏

شیوا فرهمند راد در زمستان سال 56 فارغ‌التحصیل می‌شود و به خدمت سربازی می‌رود. اما با ‏وجود مدرک لیسانس به دلیل فعالیت‌های اجتماعی – سیاسی و همچنین سابقه زندان، سرباز صفر ‏‏(عادی) محسوب و به پادگان چهل‌دختر تبعید می‌شود.‏

او در آستانه شکل گیری انقلاب از این پادگان فرار می‌کند تا به صفوف فعالان سیاسی و انقلابی ‏بپیوندد. تقریباً در همین دوران به حزب توده ایران گرایش پیدا می‌کند و خیلی زود در پیوند با احسان ‏طبری و ماهنامه «دنیا» قرار می‌گیرد. در دهه 60، سرانجام در پی سال‌ها گریز، بازداشت و حبس ‏فعالان سیاسی از جمله سران حزب توده ایران و به‌ویژه احسان طبری، ناگزیر به مهاجرت اجباری به ‏شوروی سابق، مدینه فاضله‌ای می‌شود که به مانند هزاران تن دیگر گمان می‌کرد از ارزش‌های ‏والای انسانی آکنده و عاری از هرگونه پلشتی است.‏

شیوا فرهمند راد در وبلاگش نوشته است: «برای گریز از زندان و اعدام احتمالی به جرم فعالیت ‏سیاسی، در سال 1362 آغوش سرد مام میهن را ترک کردم. چندی در مینسک پایتخت بلاروس ‏زیستم (زیستن که چه عرض کنم) و سپس به سوئد پناه آوردم.»‏

در شوروی سابق در یک کارخانه شروع به کار می‌کند و آن‌جا هم تلاش می‌شود از وی و دیگر ‏کارکنان سربازی مطیع و بی جیره و مواجب و فرمانبری بی چون و چرا ساخته شود. گویی برای او ‏حکایت همچنان باقی است. پس دوباره ناچار به مهاجرت می‌شود؛ از غربتی به غربت دیگر.‏

او با روحی آزرده و تنی رنجور و زخم‌خورده از برکت «سوسیالیسم واقعاً موجود»، دوباره تصمیم ‏می‌گیرد تا خود را از منجلاب برهاند. او شخصیتی مجیزگو و بله‌قربان‌گو ندارد و اگر می‌خواست ‏اینگونه زندگی کند، چه بسا که در وطن خود مسیر مبارزه سیاسی را انتخاب نمی‌کرد.‏

نویسنده در یک جلسه سخنرانی در «کانون کتاب» تورونتو گفته است: «من معتقدم کسانی که ‏همنسل من در دهه‌ی پنجاه جوان بودند و بعد به‌تدریج انقلابی شدند و انقلاب کردند، قبل و بعدش ‏زندان شاه و جمهوری اسلامی را تجربه کردند و در گروه‌های سیاسی فعالیت کردند، مجبور شدند ‏مهاجرت کنند و از کشورهای دیگر سر در آوردند، باید سعی کنند چیزهایی را که شاهدش بودند به ‏شکلی بنویسند تا این تجربه‌ها از بین نرود. چون نسل‌های بعدی همیشه برایشان سؤال پیش ‏می‌آید که چرا این طور شد، چرا شما انقلاب کردید؟ و تصور می‌کنند که ما هیچ مشکلی نداشتیم و ‏تصور می‌کنند که مهاجرت چیز سختی نبوده. برای همین فکر کردم من هم سهم خودم را ادا کنم و ‏به شکلی این تجربیات را منتقل کنم.» (برگرفته از گزارشی با عنوان «چرا نسل ما انقلاب کرد؟» ‏نوشته فرح طاهری در وب‌سایت شهروند). او در نگارش این کتاب خاطرات علاوه بر دقت در بیان ‏جزئیات، از بیان و ساختار داستان‌گونه نیز غافل نبوده‌است: تقطیع‌ها و رفت و برگشت‌های ذهنی، به ‏کتاب ساختاری جذاب و خواندنی بخشیده است: از خاطرات دانشجویی گرفته تا ماجراهای پادگان، ‏زندان شاه، زندانیان سیاسی، فضای اجتماعی دو دهه 50 و 60، گروه‌های سیاسی مختلف، ‏فعالیت در حزب توده ایران به عنوان یکی از اعضای اصلی و رابطه‌اش با نورالدین کیانوری و احسان ‏طبری، بحران‌های دهه 60 و وضعیت اعضای حزب توده ایران و گریز ناگزیر از ایران و زندگی در خارج ‏کشور.‏

همه این خاطرات در کتاب «قطران در عسل» با یک اعتراف عاشقانه آغاز می‌شود؛ نامه به زنی به ‏نام «آزاده»؛ یک همکلاسی قدیمی؛ حکایت عشقی که هرگز بازگو نشده‌است؛ حکایتی که ‏بسیاری از فعالان سیاسی پنج دهه اخیر آن را می‌شناسند و با آن زیسته‌اند. شیوا فرهمند راد در ‏کتاب خاطرات خود روایت می‌کند که به عنوان یکی از اعضای نسل آرمان‌خواه ایران، اگرچه از لذت‌ها ‏و فرصت‌های یک زندگی بی‌دغدغه و عاری از تنش در اوج جوانی می‌گذرد، ولی از جانب حتی ‏نزدیک‌ترین عزیزان خود رانده می‌شود و حتی او را مایه سرافکندگی و شرمساری خویش می‌دانند.‏

شیوا فرهمند راد ماجرای زندگی خود در داخل و خارج ایران را با قلمی ساده و صمیمی و در عین ‏حال جذاب و پر کشش نوشته است.‏

نویسنده در خلال نوشتار گریزهایی به خاطرات مختلف زده‌است که شاید در ظاهر هیچ ربطی به ‏اصل موضوع نداشته باشد، اما هم به کتاب جذابیت بخشیده، هم تابلویی از زندگی نویسنده کتاب ‏ساخته که فهم دنیای او، جوانی، حسرت‌ها و آرزوهایش را برای خواننده آسان‌تر کرده است؛ از ‏جمله عشق رؤیایی‌اش به سهیلا (ثریا بکیاسا)ی بازیگر یا اشاره‌هایش به مادر گیلک و پدر ‏آذری‌زبانش، جابه‌جایی به اردبیل و بحران زبان مادری.‏

او نوشته‌است: «همکلاسی‌های ترکی داشتم که درس‌خوان بودند و پیدا بود که در خانه کمک‌شان ‏می‌کنند. اما به هنگام درس تحویل دادن گنگ و لال بودند. بعدها که انشا به مواد درسی‌مان افزوده ‏شد، نمی‌توانستند چیزی بنویسند. پای تخته نمی‌توانستند به زبانی که تازه می‌آموختند چیزی ‏بگویند.»‏

شیوا فرهمند راد در ایران دو کتاب «تحلیلی بر حماسه کوراوغلو» و «پانزده قصه از پانزده جمهوری ‏شوروی» را ترجمه و منتشر کرده و در خارج از ایران نیز علاوه بر «قطران در عسل» سه کتاب «با ‏گام‌های فاجعه» پیرامون دستگیری سران حزب توده ایران، خاطرات احسان طبری با عنوان «از دیدار ‏خویشتن» و ترجمه یک رمان از زبان روسی به‌نام «عروج» را [در داخل] روانه بازار کتاب [...] کرده ‏است.‏

No comments: