23 February 2014

نگاهی گذرا به تاریخچه آموزش ترکی آذربایجانی

کم‌وبیش همه‌ی وقت آزادم در سه ماه گذشته و همه‌ی تعطیلی‌ها و مرخصی بیست‌روزه‌ی ‏کریسمس و سال نوی مسیحی برای پژوهش و آماده کردن و نوشتن این مقاله صرف شد. اگر ‏پسندیدیش، لطف کنید و در شبکه‌هایتان پخشش کنید.‏

چندی‌ست که در ایران از اجرای بندهای ناقص قانون اساسی موجود درباره‌ی "تدریس زبان مادری" ‏سخن ‏می‌رود و مخالفان، از جمله اعضای "فرهنگستان زبان فارسی" جنجالی پیرامون آن به‌پا ‏کرده‌اند. بر کارگزاران ‏فرهنگستان زبان فارسی حرجی نیست زیرا وظیفه‌ی آنان پاسداری از زبان ‏فارسی‌ست و نه هیچ زبان دیگری. نکته ‏این‌جاست که در میان "فرهیختگان" فرهنگستان یا بیرون از ‏آن، کمتر کسی به‌دور از تعصب و خشک‌اندیشی، از ‏عشق به انسان و انسانیت، از پایبندی و احترام ‏به حقوق انسان‌ها، و به‌ویژه از طرفداری از حق طبیعی و آزادی ‏برخورداری شهروندان از آموزش به ‏زبان مادری سخن می‌گوید. این نوشته می‌کوشد که با تکیه بر اسناد و منابع ‏در دسترس نشان ‏دهد که آموزش به زبان ترکی آذربایجانی از دیرباز وجود داشته و با آغاز سلطنت پهلوی‌ها و در ‏طول ‏‏90 سال گذشته این حق با خشونت دولتی پایمال شده‌است.‏

مقاله را با فورمت ‏pdf‏ از این نشانی دریافت کنید.‏

5 comments:

Anonymous said...

1

شیوای عزیز،

مقاله شما را خواندم و از اطلاعات زیادی که در آن داده بودید استفاده کردم. من چون آذری نیستم یا بقولی ترک نیستم متاسفانه دسترسی به محتوای بیشتر منابعی که شما داده اید ندارم. از اینرو نوشته هائی مانند این مقاله شما برای هم میهنانی که به زبان آذری تسلط ندارند بسیار با ارزش است. متاسفانه تعداد چنین مقاله هائی حتی در اینترنت در مقابل نوشته های تحریک آمیز و جنگ افروز بسیار کم است

دوست داشتم به این مسئله کمی عریضتر بپردازم. اگر در سطور زیر چیزهائی در باره بزرگی ادبیات فارسی یا ادبیات عرب مینویسم قصدم بهیچوجه کوچک کردن زبانی دیگر و از جمله آذری نیست. بهترین اشاره را شهریار خود به لطافت زبان آذری کرده است، او که خود شاعری فارسی زبان نیز بود. این مطالب را من بسیار با عجله نوشتم. اگر خطائی در آن هست پوزش میطلبم

من سی و پنج سال قبل در کلاس آموزش زبان در اروپا با جوانی سیاهپوست همکلاس بودم از لسوتو. لسوتو کجاست؟ جزیره ایست ( یک انکلاو) کوچک در وسط بیابانهای کشور افریقای جنوبی. سعی کردم از ایشان کمی راجع به مردم آنجا و فرهنگشان سوال کنم. آنچه او بمن میگفت کما بیش همانچیزهائی را بمن ارائه میداد که در فیلم های تارزان دیده بودیم. زندگی قبیله ای، بیسوادی، گرسنگی، عدم بهداشت، فقر و استعمار. فرهنگی بسیار بدوی و تا حدی هم دست نخورده. خودش هم در اروپا بیشتر مواقع با صدای بلند به سکس فکر میکرد تا به هر چیز دیگر

لکن ایشان روزی گفت حاضر نیست میهنش را با هیچ سرزمین دیگری در جهان عوض کند و زبانش را و به فرهنگش افتخار میکند. این جرقه ای بود که دید مرا بطور کامل باز کرد. سوال این بود: چرا باید قومی برتری فرهنگش را بر فرهنگهای دیگر ثابت کند تا بتواند به آن افتخار کند یاحفاظت از آنرا توجیه نماید. شما یک دهکده کوچکی در جنوب ایران را تصور کنید که اهالیش که سیصد نفر هم بیش نیستند میان چند میلیون فارسی زبان ترکی حرف میزنند. آنها هرچه دارند و ندارند حق دارند زبانشان را و تاریخ مهاجرتشان را دوست داشته باشند و حفظ کنند و حقوق مدرن در جهان منجمله در اتحادیه اروپا از اینچنین مواضعی دفاع میکند. بنابر این بین من و شما و اصولا بین همه نباید بحثی بر سر حفاظت از زبانها باشد چه اینجا و چه آنجا. که این چیزی است مسلم و قابل بحث نیست. شاید بتوانیم تنها ازرفتار ها انتقاد کنیم

ولی درعمل میبینیم که افول زبانها ی کوچک انجام میگیرد. همانطور که افول فرهنگهای ترکزبان در اکثریتهای غیر ترکزبان تاسف بار است، بر عکسش هم مثلا در مورد از بین رفتن زبان تاتی در آذربایجان تاسف بار است. اصولا زبانها در تمام طول تاریخ در حال تحول بوده اند و امروزه هم از ان استثنا نیست. زبانهای کوچک در تمام جهان در حال ازبین رفتن هستند

اجازه بدهید به مسئله کمی عمومی تر بنگریم. حتی زبانهائی مقتدری مانند فرانسه، آلمانی و حتی چینی و ژاپنی هم تحت تاثیر زبانهای فرهنگهای مقتدر (مثلا امروزه از امریکا) قرارمیگیرند. این علاوه بر آن سیر تحول عادی و مدرن شدن زبانها است که همیشه بوده و هست. در واقع میتوان یک منحنی تصور کرد که سیری نزولی دارد و ارتعاشاتی هم دارد و در موقع تفوق روم یا حمله عرب یا انقلاب صنعتی اروپا به تاثیر گذاری زبان آنها برروی زبانهای دیگر جهان به یک آمپلیتودی بزرگ میانجامد

ما خود در زبان فارسی تاثیرات هر سه را چشیده ایم. طب مدرن نمی تواند در تمام جهان بدون استفاده از زبان لاتین کارکند. تنها کافی است که نام داروها را بخاطر آوریم. این درمورد علومی مانند اینفورماتیک و فلسفه و فیزیک و غیره هم صادق است

بعد دیگر مسئله بعد سیاسی آن است. مسئله آزادی زبان بدون مسئله آزادی بیان، آزادی سیاسی و اصولا دموکراسی در ایران و در جمهوری آذربایجان و هیچ کجا حل نخواهد شد، همانطور که در ترکیه هم نشده و در ازبکستان هم نشده. حتی دموکراسی هم اگر چه لازمه است ولی به تنهائی قادر به حفاظت از زبانها و فرهنگها نیست. دموکراسی اگرچه خود یک هدف است ولی اگر دقیقتر نگاه کنیم آن یک وسیله است برای ایجاد رفاه و خوشبختی انسانها. درکوتاه مدت رفاه انسانها منجمله در این است که بتوانند زبان مادریشان را بیاموزند و تکلم کنند، آنچه را که مادرشان و در بعضی موارد پدرشان به آنها یاد داده اند

ولی توجه بفرمائید که اگر بصورتی در منطقه ای که مردمش یا نیمی از مردمش زبان خود را از دست بدهند و بزبان دیگری تکلم کنند این زبان دوم است که شروع میکند برای حفاظت از خود بجنگد. اگر چه اشاره به آذربایجان است ولی بنگرید به مصر یا به پاکستان، به تونس یا به ترکیه. آیا حکومت هائی که زبان خود را بر ملتی و منطقه ای با زور نشانده اند حق دارند که از ازبین رفتن آن زبان در زمان تفوق زبان دیگری شکوه کنند؟

Anonymous said...


2
در این مورد مقصود من آذربایجان نیست بلکه مثلا زبان اعراب اسپانیا است یا ترکهای آسیای میانه و روم شرقی. مثلا آسیای میانه را ببینیم. از هجوم ترکها به آسیای میانه از حدود قرن ششم میلادی به بعد هجوم به زبان فارسی، خوارزمی، سغدی و غیره هم آغاز شد. نابودی زبانهائی مانند سغدی و خوارزمی چند صد سال طول کشید. زبان فارسی از بین نرفت چون در مناطق دیگر ایران هم تکلم میشد. حال پس از هزار سال وقتی هجوم روسها به آسیای میانه آغاز میگردد و زبان و خط ترکان را کن فیکون میکند و کمی فارسی زبان باقی مانده را هم آواره میکند آیا باید زبان ترکی را مظلوم دانست؟ صد سال بعد که فروپاشی شوروی است و روسزبان ها را در آسیای میانه ترس میگیرد و دوباره بروسیه مهاجرت میکنند یا مجبور میشوند ترکی صحبت کنند ایا میتوان زبان روسی را مظلوم دانست؟ میشود گفت من زدم تو نزن؟

مطلب دیگر این است که آیا عدم آزادیها باعث از بین رفتن یک زبان میگردد؟ من معتقدم که در زبانهائی که در محیط (جمعیت، اقلیت) بزرگی رواج دارند اینچنین نمی گردد. حکومت ایران سخت بگیرد یا آسان زبان آذری خواهند ماند. و فراموش نمیشود. شاهکارهای زبان آذری از زمان حکومت روسها به بعد نبودند. شاهکارهای زبان فارسی هم در زمان حکومت فارسی زبانان نبودند. اصولا اینکه چرا ملتی کوچک مانندیونان قادر به خلق چنان هنر و ریاضیات و فلسفه ای شد و ملتی بزرگ مانند روسیه نشد سوالی بر می انگیزد که جواب دادن به آن چنان آسان نیست

البته فرهیختگان مانند رشدیه و غیره میتوانند قدمهای کوچک بردارند و در طول زمان از فعالیتهای دهها و صدها فرهیخته فرهنگی هم بوجود میاید همانطور که میدانید. به نگاه من ولی فعالیتهای با یا بدون آزادی در چنین رشدی تاثیرات نسبتا کمی دارند. سواد آموزی در خاور میانه با تاخیر زیاد نتیجه دوره روشنگری در اروپا بود

چرا ملل زیادی زبان خود را زیر هجوم عرب از دست دادند در صورتیکه ایرانیان با وجود تحمل تغییرات زیاد در زبانشان ادبیاتی پیدا کردند که بمقایسه اروپائیان از ادبیات خود عرب هم جلو تر است؟ بررسی عوامل زیادی که در چنین صعودهائی دست دارند کار بسیار سختی است

موضوع زبان آذری در آذربایجان لکن تنها به خود زبان محدود نمی شود. ملایان قبل از رضاشاه سعی میکردند آن را بطریقه خود حل کنند، رضا شاه بطریقه خود، حکومت "دموکرات" آذربایجان و محمد رضا شاه هم بطریقه خود. و روسها هم بطریقه خود. به نگاه من همه آنها هم از طرف خود و هم از دید آذربایجانیان اشتباه کردند. در اینجا سعی میکنم روش روسها را با روش حکومت پهلوی مقایسه کنم. در آغاز بنظر میرسد که روسها در مقایسه پیشرفته تر بودند چون اصولا استفاده از زبان آذری را اجازه دادند

چرا دادند؟

از سال 1820 به بعد در هجوم خود روسها به 80 درصد کرانه های خزر رسید و نیمی از کرانه های دریای سیاه. آوارها، آلانها، چچنها، اینگوشها، داغستانیها، لزگی ها، ارمنیان، آذریان، تالشیان، گرجیها، آجارها، ابخازها، چرکسها، اوستها، کاراچایها، تاتارهای کریمه، جانی ها که بعدها سران ازبکستان شدند و خوارزم، مردم هشترخان همه و همه زیر بمباران توپهای امپراتوری تزار رفتند و جزو روسیه شدند. اینها همه و همه کوچکترین میراث مشترکی با فرهنگ روسی نداشتند. نه فرهنگ، نه زبان، نه سنت و نه تاریخ. و به استثنای ارمنیان و گرجیان نه مذهب. به یکی از آنان که چرکسها باشند در کامنتی اشاره کردم. اصولا خلق کشی ترکزبانان در روسیه بخصوص در شمال دریای سیاه فصلی است بسیار سیاه در تاریخ روسیه. از آسیای میانه فعلا بگذریم

روسها بتدریج فرهنگ خود را تا حد زیادی بر آنان تحمیل کردند. خط سیریلیک، گام معتدل موسیقی (و اصولا اروپائی کردن موسیقی همه مردم آسیای میانه و قفقاز و...)، پسوندهای روسی در نامهای خانوادگی، آوردن گارمون و پیانو و آنچیز که در قفقاز دهل (دائول) مینامند و عوض کردن نام شهر ها و کوهها و رودخانه ها (همانکاری که ترکها خود پیش از آن کرده بودند)، لباسهای باصطلاح محلی که سرچشمه روسی آن هویداست و مهمتر از همه اجبار به یاد گرفتن زبان روسی

سوال این است: چرا اجازه دادند که آنها زبان خود را نیز بیاموزند؟ شما خود نوشته اید. برای تربیت عوامل خود و اداره منطقه. نه برای آموزش همگانی. عجیب این است که آنطرف مرز دل مردم از دست روسها خون است و این طرف مرز کسانی سنگ روسها را و نامهای روسی را بسینه میزنند و موسیقی آذربایجانی را با نواهای اپرائی مساوی میدانند. بنگرید مثلا لباس عاشق هارا یا گروه دالغا را از آذربایجان ایران. آیا کمی از بدبینی مردم آذربایجان در باره آنچه از تهران میاید در باره آنچه از مسکو میاید خوب نمیبود؟

Anonymous said...


3
فراموش نکنیم که این کشورگشائی ها از فتح کازان یا قازان در زمان ایوان مخوف در چند صد کیلومتری مسکو شروع شد. جنوب روسیه همه اش زیر یوغ بازماندگان مغول بود و پیش ازآنها مسکن اقوام ترک و تاتار و ایرانی و دیگران (بلغارها، مجارها، اسکیت ها و...). تاتار میکفتند چون حافظه تاریخی روسها با قازان شروع شده بود جائی که منطقه باصطلاح آتونوم تاتارستان است

و فراموش نکنیم که روسها در جنگ جهانی اول تا کرمانشاه و اصفهان هم آمده بودند و خراسان و گیلان و تهران هم دستشان بود. از نبرد یاغیان حوالی اصفهان با روسها نمی دانم آیا چیزی شنیده اید؟ چیزهائی مانند امام شمیل در ایران هم بود. ملتی کوچک با فرهنگی نه آنچنان با سابقه و غنی با خطی که دو کشیش از یونانی گرفته و برایش به ارمغان آورده بودند. این خط را بالاخره روسها در سراسر امپراتوری شوروی به همه چپاندند بلغارها و صربها هم آنرا پذیرفتند. چرا لهستانیها و چکها و اسلواکها و کرواتها و بوسنیها آنرا نپذیرفتند اگر چه اسلاو هم بودند.؟ چون نه اجبار روسها آمد و نه مذهب ارتدکس

جائی که روسها آمدند مانند جمهوریهای بالتیک هم آنرا بکرسی نشاندند. جمهوریهای بالتیک مدت زیادی زیر یوغ روسیه نبودند واین خط را بکنار نهادند. من مطمئن هستم که اگر آنها از ایران بیرون نمیرفتند شاید ما هم امروزه حافظ را به سیریلیک مینوشتیم مانند تاجیکان و شما را شیوُ فاراخماند یا فاراگماند مینامیدیم. میگویند در جواب آتاتورک که گفته به سرباز ترک در دوماه خط لاتین را یاد میدهیم رضا شاه گفته البته حق با شماست ولی من جواب سعدی و حافظ را چه بدهم. راجع به خط در پایان کمی مینویسم

و اما امپراتوری ایران. آخرین حکومت ایرانی در ایران از آنان دیلمیان بود که پس از سامانیان آمدند (حدود هزار میلادی). در این زمان زبان فارسی دری از اختلاط عربی و پارسی میانه و زبانهای دیگر ایرانی مانند سغدی بوجود آمده بود و خط "باصطلاح" عربی برای آن گزیده شده بود. از آن ببعد ما تنها پادشاهان ترک داشتیم (غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولها، ایلخانیان, تیموریان، آق قویونلو و قراقویونلو، صفویان، افشاریان و قاجاریان. رضا شاه هم مادرش و هم گویا زنش ترک بود و محمد رضا شاه زن اولش مصری، زن دومش نیمه آلمانی/روسی و زن سومش هم ترک بود). تنها کریمخان زند گویا ترک نبود

اگر یک چیز را (بجزدرزمان پهلوی) میشود رد کرد این است که زبان فارسی توسط حکومت های ایران به آذریان تحمیل شده است. حال چرا آموزش زبان آذری اتفاق نیافتاده است؟ فکر میکنم این تقصیر خود ملت ترکزبان و روحانیان ترکزبان و حکومت های ترکزبان است

آری مذهبیون شیعه در آذربایجان میترسیدند از آموزش آذری و اصولا از آموزش. ولی این مطلب شامل همه مردم ایران میشد نه تنها آذربایجان. و فقر عظیمی که در ایران از حمله مغول ببعد انباشته شده بود هزارسال بین ایران و جوامع اروپائی فاصله انداخته بود. فراموش نشود که بین انقلاب مشروطیت و شروع حکومت رضا شاه یک سوم جمعیت ایران از گرسنگی و وبا مردند و اگر چه دوران نوین آغاز شده بود و لی همه بفکر زنده ماندن بودند تا درس خواندن. در زمانی که رضا شاه سر کار آمد در ایران شاید تنها یک درصد مردها (و صفردرصد زنان) خواندن و نوشتن میدانستند و غولی در شمال ایران وجود داشت که هرکار میکرد تا شمال ایران در آن زمان را (که در واقع میانه ایران بود) هم بستاند تا به آبهای گرم خلیج فارس برسد و همان شیوه را بکار میبرد که انگلیسها هم بکار میبردند. تفرقه

البته در خود روسیه چون تحت تاثیر اروپا بود موضوع کمی متفاوت بود و بهمین دلیل بود که افکار اروپائی از طریق قفقاز و ترکیه به ایران وارد شدند نه چون آذریان یا ترکها تافته جدابافته ای بودند بلکه به دلیل نزدیکی آنها به اروپا

اصولا دولتهای دیکتاتوری به ملتشان اعتماد ندارند. روسیه نداشت و ترکیه نداشت و ایران هم نداشت و بهمین دلیل از آموزش زبان مادری بخصوص از سوی اقلیتهایشان میترسیدند. این ترس تا کجا میکشد؟ می توانید در آذریان ایران و کردهای ترکیه و عراق ببینید. چون جدائی طلبی همیشه با آن توام میشد و حکومتها میخواستند آنها را با زور نگهدارند. از یونانیان وعلویان و ارمنیان عثمانی که دیگر نگوئیم

چرا در ایران کاملا اینطور نبود؟ آنقدر که در ترکیه به کردها یا ارمنیان یا یونانیان اجحاف میشد به آذریان اجحاف نمیشد؟

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم باید دستاوردهای فرهنگی ملتها را بپذیریم. زبان عرب، زبان لاتین، ادبیات فارسی، موسیقی اروپائی (بخصوص آلمان بزرگ و ایتالیا)، هنر معماری اروپا، فرهنگ یونان باستان و سازماندهی امپراتوری رم باستان از دستاوردهای بزرگ بشری هستند و متعلق به همه بشریت. ما میتوانیم از بسیاری چیزها دراین دوره ها انتقاد کنیم ولی دستاوردهای فرهنگی را هم باید بستائیم

Anonymous said...


4
امپراتوری روسیه در استیلای بر سرزمینی بسیار بزرگ خود را از لحاظ فرهنگی با سه رقیب بزرگ مقابل میدید. فرهنگ اروپا ی مرکزی (آلمان و اتریش و فرانسه) در غرب، فرهنگ اسلامی (ایرانی عربی ترکی) در جنوب (عثمانی، صفوی هندی) و فرهنگ چین. چین بسیار دور بود و روسیه زیاد نگران نبود. در مقابل تفوق فرهنگی اروپا روسیه نتوانست مقاومت چندانی بکند چون کاری هم میبود کودکانه. اروپا خواه ناخواه تسلط فرهنگی خود را یافت و حد اقل از زمان پتر کبیر به بعد کلیشه ها را بدون تسلط نظامی به روسیه تحمیل کرد. در جبهه جنوب لکن اینچنین نبود

اینجا روسیه قدرتمند بود. ایرانی زدائی و ترکی زدائی بشدت جریان داشت. بقیه ایرانی زبانان آسیای میانه را که با وجود مغولان و تیموریان هزارسال زبان خود را حفظ نموده بودند به کوهای پامیر راندند. سمرقند و بخارا را در زمان استالین از ایرانیان خالی کردند و اگز اندکی مانده اند جرات ایرانی خواندن خود را ندارند. باوجود حضور عمیق فرهنگ ایرانی و زبان فارسی و عرب در زبانهای مختلف ترکی از کازاخی و اویغوری و قرقیزی گرفته تا ترکی عثمانی میبایستی یک جور رابطه فرهنگی ترکزبانان را و حتی ایرانی زبانان را (مانند تاجیکها یا اوست ها و آلانها) در امپراتوری روسیه و بعدا شوروی از زبان ایرانیان مثلا فارسی یا کردی میگسیختند

اولین وسیله اش انتخاب خط بود. مهم این نیست که آیا این را ترکان خود کردند یا روسها دستور دادند. ترکها کی خود آزادانه برای انتخاب خطشان تصمیم گرفتند. تصمیمات ادبی را اصولا سران سیاسی نباید بگیرند و ترقیات ادبی و فرهنگی اصولا بسیار تدریجی هستند و بیشتر از طرف ادبا تاثیر میپذیرند. تغییر خط بنظر من پس از تغییر زبان بزرگترین تجاوز به یک فرهنگ است. زبانی که هزار ص وث و س دارد چگونه میتواند کار را با یک اس اروپائی حل کند. پاره شدن رابطه ترکها با میراث فرهنگی خود را چگونه میتوان توجیه کرد؟

غیر از شرق آسیا ما اصولا در جهان تا آنجا که من میدانم دو نوع خط داریم که هردو از خط فنیقی (لبنان امروزی) برخاسته اند. آرامی (از سوریه) و یونانی. همه خطهای مشرق زمین چه پهلوی چه عربی و چه فارسی و ترکی سابق و اردو از خط آرامی برآمده اند. آرامی در زمان هخامنشیان ( و حتی در زمان آشوریان) لینگوا فرانکا بود و هم در دستگاه هخامنشیان مرسوم بود و در هند و افغانستان و ایران و مصر هم پیدا شده است و هم در کشور پارتیان و همان بود که به خط پهلوی پارتی و ساسانی تبدیل شد و خط کوفی را هم به خطی تبدیل کرد که ما امروزه عربی مینامیم

تاثیر زبان عربی و فارسی در زبان و فرهنگ همه کشورهای مسلمان آنچنان زیاد است که هیچ خطی برای نوشتن زبان آنان مناسب تر از آن نبود که عربها و فارسی زبانان استفاده میکردند و آن همان خط به اصطلاح عربی بود. همان رنجی را که ایرانیان از آن میبرند که خط میخی را نمی توانند بخوانند همان رنج را صد بار بیشتر ترکهای ترکیه از آن میبرند که خط روی پرچم کشور خویش را و کتاب شاعران صد سال پیش را نمی توانند بخوانند

خط مزبور به نگاه من حلقه ای است از زنجیری که این فرهنگها را به هم میپیوندد. غریب است که نیمی از وزن های شعر فارسی بر بحور عرب استوار است و بعضی از زبان عربی، که یکی از والاترین زبانهای جهان است تنفر دارند یا فکر میکنند که می شود از زبان عربی فاصله گرفت یا از خط عربی که همانطور که گفتم عربی هم نیست. همین مشکل را بسیاری از آذربایجانیان با زبان فارسی دارند و زبان عربی که آنرا از طریق زبان فارسی گرفته اند. زبان هر ملتی بزرگترین دفتر تاریخ آن ملت است. تاریخ آن ملت از درون آن برمیابد. هرگونه دخالت تصنعی در آن اشتباه است. زبان یک ملت را ادیبان آن ملت و اتفاقات درون خیابان و کوچه میسازد. شما بنگرید به تغییراتی که در زبان فارسی پس از انقلاب بوجود آمد. در اروپا هیچکس از بکاربردن خط لاتینی و تاثیرات زبان لاتین در کشورش رنج نمیبرد. در آذربایجان لکن بسیاری از میخواهند از خطی که نیاکانشان چند صد سال به آن نوشته اند دوری بجویند

من نمی دانم که آیا صحیح بود که پس از چندده سال حکومت شوروی خط سیریلیک آذربایجان عوض شد. ولی مطمئن هستم که لاتین شدن آن اشتباه بود. من مطمئن هستم که حروف الفبای لاتین برای زبان کردی اشتباه است. در زبان ترکیه خط آنقدر به کجراهه رفته است که در این میان به زبان هم تجاوز بسیار شده است و تلفظ های زیادی از خاطره مردم رفته است

Anonymous said...


5
به نگاه من همین خطی که ما داریم بهترین امکانات موجود را برای ادبیات عرب و فارسی و اردو و ترک تشکیل میدهد. شما غزل حافظ را بنگرید

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند
ه عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه‌گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر در بند درمانند در مانند

این را چطور میشود به خط دیگری نوشت؟

شما وقتی ترانه های آذربایجان را میشنوید اگر آذری هم ندانید شعر حافظ را میشنوید و به همه این ریزهکاریها میاندیشید که بسیاری از آنها تنها به زبان مربوط نیستند بلکه بخط هم مربوط هستند

در مورد ترکیه بنظر من دیگر آب از سر گذشته است. ولی ملل قفقاز و آسیای میانه و افغانستان و ایران میتوانند بر اساس یک خط مشترک و یک سنت بسیار مشابه و زبانهای وابسته بهم آینده ای درخشان بنا کنند. من مطمئن هستم که دموکراسی درهمه این کشورها خواهد آمد و آزادی زبان هم خواهد آمد. امیدوارم که در چنان زمانی ادیبان و سردمداران کشورها با ناسیونالیسم های کوته فکرانه کار را خراب نکنند. اشتراکات فرهنگی، مذهبی و زبانی بین مردم مشرق زمین ( حتی بین ایرانیان و عربها) به نگاه من بسیار بیشتر از آنست که بین اروپائیان است

شما از مراکش تا هند غزل میشنوید و دستگاه سه گاه، کرشمه میشنوید و زنگوله، دوبیتی میشنوید و رباعی، کمان میشنوید و کمانچه، دهل میشنوید و سرنای و شهنای


با احترام

آ