28 April 2013

فرزندخوارترین انقلاب جهان

ساتورن در حال خوردن پسرش
اثر فرانسیسکو گویا
دارم کتاب "نامه‌هایی به شکنجه‌گرم" نوشته‌ی هوشنگ اسدی را می‌خوانم. او چند بار یادآوری می‌کند که از صد ‏و سی نفر اعضای هیئت تحریریه‌ی روزنامه‌ی کیهان در آستانه‌ی انقلاب اکنون تنها یک تن در آن باقی مانده و ‏دیگران همه کشته و زندانی و دربه‌در شده‌اند یا درگذشته‌اند. این مرا به‌یاد نوشته‌ی کوچکم انداخت که در ‏شماره‌ی 27 – 26 فصلنامه‌ی باران، تابستان 1389 منتشر شد، و اکنون این‌جا می‌آورمش:‏

جمله‌ی معروف "انقلاب فرزندانش را می‌خورد" بسته به مورد به شکل‌های گوناگون بیان و تفسیر می‌شود. اما اگر ‏به سرچشمه‌ی پیدایش این تعبیر برویم، تنها یک معنا از آن برداشت می‌شود. این تعبیر از اسطوره‌های یونانی و ‏رومی سرچشمه می‌گیرد و پس از انقلاب کبیر فرانسه روبسپیر آن را به‌کار برد و در ادبیات سیاسی جهان ‏ماندگارش کرد.‏

در اسطوره‌های یونان گفته می‌شود که کرونوس (‏Cronus, Kronos, Cronos‏) پدرش را سرنگون کرد و خود در طول ‏‏"عصر طلائی" حکم راند. معادل کرونوس در اسطوره‌های رومی ساتورن ‏Saturn‏ ایزد کشاورزی و نگاهبان ‏کشتزارهاست. به کرونوس (و ساتورن) گفته‌بودند که سرنوشت چنین رقم زده که فرزندانش او را سرنگون خواهند ‏کرد، همچنان‌که او خود پدر را سرنگون کرده‌بود. از این رو کرونوس فرزندانش را پس از زاده‌شدن می‌خورد تا مبادا در ‏آینده او را سرنگون کنند. با این همه او نتوانست از دست سرنوشت بگریزد و سرانجام به‌دست فرزندان سرنگون ‏شد.‏

این تعبیر مصداق بارزی در انقلاب کبیر فرانسه و دوران رهبری استالین پس از انقلاب اکتبر روسیه داشت: کسانی ‏که با سرنگون کردن نظام پیشین به قدرت رسیده‌بودند، می‌ترسیدند از این که خود به روشی مشابه سرنگون ‏شوند، پس هر کسی را که دانش و توانی داشت و گمان می‌رفت شاید روزی سهمی از قدرت بخواهد، از دم تیغ ‏گذراندند.‏

اما به گمان من انقلاب ایران و کسانی که پس از این انقلاب قدرت را در انحصار خود گرفتند به عنوان گویاترین ‏مصداق و نمونه‌ی تعبیر "انقلاب فرزندانش را می‌خورد" در تاریخ جهان ثبت خواهند شد. رهبری یگانه و دستگاه ‏وارث انقلاب، با همه‌ی وعده‌های طلائی که می‌داد، پس از سرنگونی رژیم پیشین با انحصارطلبی شگفت‌انگیزی ‏حاضر به تقسیم قدرت با هیچ نیرویی بیرون از پیرامونیان خود نبود. سازمان‌ها و گروه‌هایی که هر یک سهم معین ‏و انکارناپذیری در پیروزی انقلاب داشتند از راه‌های قانونی مطابق قوانین وضع‌شده از سوی حاکمیت برآمده از ‏انقلاب نتوانستند سهمی از قدرت به‌دست آورند و با انواع تقلب‌های آشکار و پنهان کنار زده‌شدند[1].‏ ‏ قانون به‌ظاهر ‏یک چیز می‌گفت، اما ماهیت قانون چیز دیگری بود و مجریان آن به شعار "حزب فقط حزب الله" عمل می‌کردند. کار ‏به اعتراض و درگیری کشید، و اینک، "انقلاب" آغاز به "خوردن" کسانی کرد که می‌ترسید قدرت را از او بگیرند.‏

هنوز اعدام و کشتار کارگزاران رژیم سرنگون‌شده به انجام نرسیده‌بود که کشتار برای حفظ قدرت با "بهار آزادی" ‏خونین 1358 در کردستان آغاز شد. تلاش‌های سازمان‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق و دیگر گروه‌ها ‏و سازمان‌های سیاسی، و حتی نهضت آزادی که نماینده‌ای به عنوان نخست‌وزیر در دستگاه قدرت داشت برای ‏توافق بر سر "قواعد بازی" با این "کرونوس" برآمده از انقلاب به جایی نمی‌رسید، و نرسید. آیت‌الله خمینی حتی ‏به پدر معنوی خود آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری نیز دل نسوزاند. آیت‌الله شریعتمداری کسی بود که آقای ‏خمینی را به مقام مرجعیت رسانده‌بود و کسی بود که در اعتراض به انتشار مقاله‌ای بر ضد آقای خمینی در سال ‏‏1356، در قم عمامه بر زمین کوبید و شهر را به آشوب کشانید. اما اکنون او رقیب شمرده می‌شد، در تلویزیون به ‏توبه‌اش واداشتند، و خانه‌نشین‌اش کردند.‏

‏"کرونوس" برآمده از انقلاب 1357 پسرخوانده‌های خود صادق قطب‌زاده، ابوالحسن بنی‌صدر، و ایراهیم یزدی را نیز ‏‏"خورد": اولی را اعدام کرد، دومی را از میهن راند، و سومی را در زندان دارند. او نخست‌وزیر منتخب خود مهدی ‏بازرگان را کنار انداخت و خانه‌نشین‌اش کرد. این همه بس نبود و نوبت به "فرزندان" دورتر رسید. گروه گروه اعضا و ‏هواداران گروه‌های سیاسی، از مجاهدین خلق تا "رنجبر"، از "اتحادیه کمونیست‌ها" تا جبهه ملی و نهضت آزادی و ‏حزب توده‌ی ایران و دیگران دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام شدند، یا در درگیری‌ها کشته شدند. "کرونوس" اما ‏هنوز راضی نبود. او در یکی از سخنرانی‌های خود گفت:‏

‏"[...] ما اگر مثل آن انقلاب‌هایی که در دنیا واقع می‌شود از اول عمل کرده‌بودیم که به مجرد این که ‏پیروزی حاصل شد تمام درها را ببندیم و تمام رفت‌وآمدها را منقطع کنیم و تمام این گروه‌ها را ‏خفه کنیم یا کنار بگذاریم و منحل کنیم تمام این گروه‌هایی [را] که بودند، و با شدت عمل کنیم با ‏ایشان، این گرفتاری‌ها برای ما پیدا نمی‌شد که ما هر روز عزا بگیریم [...]. [...] یکی از این‌ها ‏آمده‌بود و گریه می‌کرد که چرا بعضی از این‌ها را می‌کشند (نه این آخری‌ها را، آن‌هایی [را] که آقای ‏خلخالی مثلاً می‌کشتند)؟ این‌ها باز توجه ندارند که اسلام در عین حالی که یک مکتب تربیت ‏است، لاکن آن روزی که فهمید قابل تربیت نیست، هفتصد نفرشان را در یک جا، یهود بنی‌قریظه را ‏در حضور رسول‌الله می‌کشند، گردن می‌زنند به امر رسول‌الله. این‌ها همین حرف‌های غربی را ‏می‌زنند که «ما باید اصلاح کنیم»، [که] «اول همه را اصلاح کنیم، بعد حد بزنیم»! این عجیب است ‏که «اول ما باید این مملکت را همه را هدایت کنیم که همه تربیت بشوند، بعد حد بزنیم»! [...] ‏این‌ها یک حرف‌های غلطی‌ست [...]."‏[2]

او آیت‌الله منتظری، جانشین از پیش‌تعیین‌شده‌ی خود را نیز بیگانه یافت، تابش نیاورد و کنارش گذاشت. چندی بعد ‏آیت‌الله خمینی درگذشت، اما "کرونوس ِ" جمهوری اسلامی که همواره از سرنگونی به دست فرزندان می‌ترسید و ‏می‌ترسد، هنوز باقی‌ست. جمهوری اسلامی حتی پسر آیت‌الله خمینی را تاب نیاورد، یاران او، "گارد اولیه"ی ‏انقلاب را نیز تاب نیاورد. "خودی‌ها"، یعنی وزیران و مقامات دولت‌های انقلاب، نمایندگان مجلس‌های پس از ‏انقلاب، نظریه‌پردازان انقلاب، کوشندگان انقلاب، کارگزاران خود رژیم، از اکبر گنجی تا عبدالکریم سروش، از بهزاد ‏نبوی تا سعید حجاریان و پاسداران و فرماندهان ارشد ارتش، ترور شدند، تهدید شدند، زندانی شدند، از میهن ‏رانده شدند، یا خانه‌نشین شدند – تا چه رسد به "غیر خودی‌ها"یی از سازمان‌ها و گروه‌های "چپ" و غیر ‏اسلامی، که اغلب یا اعدام شدند و زیر شکنجه کشته شدند، و یا دور از میهن در سراسر جهان پراکنده‌اند. نزدیک ‏به 5000 تن از آنان تنها در تابستان 1367 اعدام شدند. اکنون حتی میرحسین موسوی "نخست وزیر محبوب امام" ‏که می‌رفت سهمی از قدرت به‌دست آورد، دشمن شمرده می‌شود.‏

این‌ها همه انقلاب و جمهوری اسلامی ایران را بی گمان به مقام فرزندخوارترین انقلاب و رژیم جهان می‌رساند. اما ‏آیا "کرونوس ِ" جمهوری اسلامی را گریزی از جانشینی فرزندان، به هر شکلی، هست؟ گمان نمی‌کنم.‏
---------------------------
1‎ ‎‏- ‏http://shivaf.blogspot.com/2009/06/blog-post.html
2‎ ‎‏- ‏http://www.youtube.com/watch?v=T0lQacS3OsM

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 April 2013

آرش - 109

یکصد و نهمین شماره مجله آرش منتشر شد. در این شماره داستان‌واره‌ای به قلم من با نام ‏‏"همسایه‌ها" نیز منتشر شده‌است. موضوع انتخابی این شماره ورزش است و فهرست آن به قرار ‏زیر است:‏

‏4- فوتبال، بخشی از خاطرات غارت شده‌ی ‌ما: تحریریه آرش
‏5- گفت و گو با: کارو حق‌وردیان، حبیب روشن‌زاده، آندرانیک اسکندریان، جعفر نامدار، گارنیک ‏مهرابیان، حسین قره‌گوزلو، مسعود مژدهی، داریوش ذهاب، آرشاویر ملکیان، مانوک خدابخشیان، ‏مجید وارث و امیر برادران
‏35- توپ هنوز در زمین ما می‌چرخد: بهروز شیدا
‏43- پیامی آشکار به جامعه‌ی ورزش: مهدی اصلانی
‏51- نگاهی به رسانه‌های ورزشی: حسین خونساری
‏54- مافیای ورزش در جمهوری اسلامی: کیوان سلطانی
‏60- ماندگارترین عکس تاریخ المپیک: هوشیار نراقی
‏63- من رویایی دارم: دانیل عینی
‏64- بازی تمام شد> دیو زایرن، ترجمه‌ی ناصر رحمانی نژاد
‏68- فوتبال زنان: نجمه موسوی (پیمبری)
‏70- یاغیِ زمین‌های ورزشی: شهرزاد افشار
‏72- ورزش و ما «بچه‌های اعماق»: مسعود نقره‌کار

مبارزه تدافعی طبقه کارگر
‏76- مبارزه تدافعی طبقه کارگر، شرایط تبدیل آن ....: تحریریه آرش
‏77- مقالاتی از: محسن حکیمی، نیما پوریعقوب، محمد عبدی‌پور، علیرضا ثقفی، آیت نیافر، محمد ‏حسین مهرزاد، غلامرضا غلامحسینی، محمد اشرفی، بهروز خباز، سعید رهنما، ریچارد وولف، بهروز ‏فراهانی، حشمت محسنی.
‏131- مصاحبه‌ با مازیار گیلانی‌نژاد: پیام فلزکار
‏133- مصاحبه با وحید فریدونی راننده اخراجی شرکت واحد....
‏134- بر خورد های امنیتی با فعالین ....: داود رضوی

راهبرد اصلاح جمهوری اسلامی: طرازنامه و چشم‌انداز
‏136- پاسخ به سه پرسش آرش: شهاب برهان، یوسفی اشکوری، عبدی کلانتری، ابراهیم علیزاده، ‏توکل، رضا علیجانی و مرتضی محیط

مقالات و نقد و بررسی
‏168- تاریخ: ابزاری برای کشف حقیقت یا شناخت خود؟ سعید هنرمند
‏177- به یاد حماسه‌ی سیاهکل: گفت و گوی آرش با ترانه همامی
‏180- سفر به دنیایی ناشناخته: نجمه موسوی (پیمبری)
‏182- آشنایی من با خانواده‌ی کهن‌دل: اسکندر آبادی
‏183- ماهیگیری که چریک شد: امید ایران‌مهر
‏186- اقتصاد کمبود: مایکل لبوویتز، مترجم : ح. ریاحی
‏194- سفر در زمان: اسد سیف
‏196- یادی از ابراهیم یونسی: فریدون تنکابنی
‏198- مقالات و نقدهایی از: علی یزدانی، آسیه شهیدی، ب. بی‌نیاز (داریوش)، نجم کاویانی، خسرو ‏صادقی بروجنی، نجمه موسوی، تراب حق‌شناس، محمد قراگوزلو، سعید محمدی، نامه رضا ‏شهابی، شهلا شفیق و...

طرح و داستان و شعر
‏306- سیمین دانشور، بیژن بیجاری، هادی خرسندی، ناصر زراعتی، شیوا فرهمند راد، علی رادبوی، ‏جیمز آپنهایم، شمس لنگرودی، یاور، فریبرز شیرازی، مرجان کاظمی، شهلا شریف و...‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

11 April 2013

پایان هیچ کار، پایان کار نیست

در نوشته‌ی پیشینم از سیاوش کسرایی دفاع کردم. امروز سخنان دلنشین دختر او بی‌بی کسرایی را در گفت‌وگویی بلند ‏خواندم. در این نشانی بخوانیدش.‏

عنوان این پست مصرعی‌ست از کسرایی، و عکس او را از وبگاه رسمیش برداشتم: ‏kasrai.com

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

07 April 2013

خدمت به میهن، از چه راهی؟

نگاهی افکنده‌ام بر کتاب "بر آب و آتش"، خاطرات و زندگی‌نامه‌ی دکتر فریدون هژبری استاد و معاون پیشین ‏دانشگاه صنعتی شریف.‏

...نزدیک بیست سال پیش، این‌جا در سوئد از عبدالله شهبازی برایم پیغام آوردند که گفته‌است «به ‏شیوا بگویید که برگردد و به کشورش خدمت کند». عبدالله شهبازی که واپسین مقامش در حزب ‏توده ایران مسئولیت شعبه‌ی انتشارات کل بود، اکنون در خدمت اطلاعاتچی‌ها «به کشور خدمت» ‏می‌کرد.‏..

بررسی کتاب را در وبگاه ایران امروز، یا در این نشانی بخوانید.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

01 April 2013

باران آمد!‏

فصل باران‌های سوئد هنوز آغاز نشده‌است، اما فصلنامه‌ی باران شماره 34 و 35 منتشر ‏شد.‏

مدیر مسئول نشریه، مسعود مافان، این شماره را چنین معرفی کرده‌است:‏

در این شماره چند تن از نویسندگان در تبعید، به یاد داریوش کارگر، دوست و نویسنده ‏ایرانی مقیم سوئد، یادداشت‌هایی درباره او و کارهایش نوشته‌اند: مرور شتابزده یک عمر/ ‏باران، مرگ پروانه‌ایست آبی/ گیتی راجی، چند قدمی در بدرقه دوست/ مهدی استعدادی ‏شاد، پایان یک عمر/ ملیحه تیره‌گل، تنها صداست که می‌ماند/ نسیم خاکسار، واپسین ‏دیدار/ حسن حسام، پایان یک عمر/ محسن حسام، از مه زمان/ اسفندیار دانشور، اندیشه ‏مرگ در ایران باستان/ اسد سیف، آواز غربت آرزو چه واژه‌ها می‌خواهد/ بهروز شیدا، کارگر ‏خیابان فروردین/ علی شفیعی، رفتگان باشکوه‌تراند/ بتول عزیزپور، به یاد داریوش کارگر/ ‏مجید نفیسی، نقش رستم با نام من نقش رستم شد/ رباب محب، همشهری شهر از ‏دست رفته/ محسن یلفانی، ستاره‌ای در تبعید، خاطرات شتابزده/ مسعود مافان

در بخش نقـد، نظـر، مقـاله، مقالات زیر آمده است:
چالش علم و دین در رویکرد تاریخی به اخلاق/ علی محمد اسکندری جو، تقی زاده و ‏نهضت مشروطیت/ منوچهر بختیاری، داستان یك همكاری از «مادلن پامپل»، نویسنده و ‏محقق آمریكایی/ محسن حسام، نبرد با سرنوشت در داستان‌های مختلف/ ا.خلفانی، ‏نگاهی به رمان همسایه‌ها نوشته احمد محمود/ رویا خوشنویس انصاری، عشق پسرانه در ‏عرفان‌گزاری عطار/ س.سیفی، در جاده‌های شبانه، درباره جنبش چریکی فداییان خلق/ ‏انوش صالحی، فلسفه زبان به مثابه پایه نقد مفاهیم دینی/ احمد علوی، مصطفی ‏شعاعیان، سیاست جبهه‌ای، استالینیسم و نقش روشنفکران/ پیمان وهاب زاده
مستند از تهران تا قاهره/ هلن همتی، کتابشناسی علی حصوری/ داریوش کارگر

در بخش طنز و گفت و گو
شاعر طنزپرداز یا طنزپرداز شاعر/ ناصر زراعتی

در بخش کتابخانه باران
دین نه نیازمند حكومت و اسباب و ابزار آن است و نه ابزار قدرت‌نمایی بشر/ علی شاهنده

در بخش زنـدان
پاره پاره خاطره ها با اشقیا/ رحمت غلامی

دربخش داستـان، شعر، خاطـره
ماه‌زده‌ها/ م.توفان، پرتگاه/ فرهاد داودی، دريا ، پشت در اتاق/ شهلا شفیق، حکایت ‏سنگشیشه/ علیمراد فدایی نیا، جنگجویی با کرست قرمز/ مهرنوش مزارعی، سه شعر از ‏م. توفان، دو شعر از عمید دادخواه، شش شعر از لادن سلامی، سه شعر از سهیلا ‏میرزایی، فصلی تازه از "ژنده خانه"/ حسین شرنگ، دو شعر از پیام عبدالصمدی، برنگرد/ ‏لیلی گله‌داران

و در بخش پایانی
معرفی کتاب

فصلنامه‌ی باران را از کتابفروشی‌ها و یا مستقیم از طریق نشر باران تهیه کنید:

www.baran.se
info@baran.se

Baran
box 4048‎
‎163 04 Spånga, Sweden‎

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏